مادرِ وطن
کمالالملک: محمد غفاری معروف به کمالالمُلک نقاش ایرانی (زاده ۱۲۲۷ - درگذشته ۱۳۱۹) یکی از مشهورترین و پر نفوذترین شخصیتهای تاریخ هنر معاصر ایران به شمار میآید. وی در یکی از خانوادههای هنرمند و سرشناس در کاشان چشم به جهان گشود. غفاری پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی در کاشان به همراه برادر بزرگترش به تهران آمد و در دارالفنون در رشتهٔ نقاشی ادامه تحصیل داد. پس از گذشت سه سال تحصیل وی در دارالفنون، هنگامی که ناصر الدین شاه از این مدرسه بازدید میکردد، کار او را پسندید و وی را به دربار فراخواند.
اغلب: اکثر، بیشتر فروتن: متواضع، افتاده حیرتافزا: شگفتیآفرین، تعجّب انگیز شرم: حیا، آزرم
رفقا: جمع مکسّر رفیق(دوستان، همراهان) جنجال: آشوب، همهمه، هیاهو پیشآمد: رویداد، واقعه، حادثه
اظهار عقیده: بیان نظر اظهار: آشکار کردن، توضیح دادن شِکوه: شکایت، گلهمندی، گلایه
تشتّت: اختلاف، پراکندگی
آراء: عقاید، نظریّات(جمع رأی)
تشتّت آراء: اختلاف نظرها
اغراض: اهداف، مقاصد(جمع مکسّر غرض)
کاسهی صبر: ترکیب اضافی(اضافهی تشبیهی)
لبریز: پُر، سرشار، مالامال، لبالب
لذا: بنابراین رنجیده: ملول، آزرده، ناراحت
التهاب: سوز و گداز، برافروختگی نگاهبانی: حراست، نگهداری به در رفتن: بیرون رفتن، خارج شدن
اُنس: دوستی، همدمی رجحان: برتری، امتیاز معاوضه: تعویض، مبادله
نواقص: ج مکسّر نقص(کمبود، نقصان) نظیر: مانند، مثل
وطنِ ما به جایِ مادرِ ماست مادرِ خویش را نگهبانیم
وطن: میهن، مولِد، سرزمین سرزمینِ ما مانند مادرِ ماست و ما همانند مادر از وطن نگهبانی میکنیم.
شکر داریم کز طفولیّت درس «حبّالوطن» همی خوانیم
شکر داریم: شکر میگوییم، شاکریم کز: مخفّف (که+از) طفولیّت: کودکی همیخوانیم: کاربرد کهن ماضی استمراری(میخوانیم). خدا را سپاسگزار هستیم که از دوران کودکی، درس عشقورزی به کشور را میخوانیم.
چون که حبِّ وطن زِ ایمان است ما یقیناً زِ اهلِ ایمانیم
تلمیح به حدیثی از رسول اکرم(ص) که فرمودند: «حبّالوطنِ منَالایمان: وطن دوستی از ایمان است». یقیناَ: حتماً (قید تأکید).
گر رسد دشمنی برایِ وطن جان و دل رایگان بیفشانیم
رایگان: راهگان(آنچه از راه پیدا شده باشد)، مجّانی بیفشانیم: نثار کنیم، فدا کنیم
«ایرج میرزا»: ایرج میرزا (۱۲۵۱ خورشیدی تبریز - ۲۲ اسفند ۱۳۰۴ خورشیدی تهران) ملقب به «جلالالممالک» و «فخرالشعرا»، از جمله شاعران برجسته ایرانی در عصر مشروطیت (اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی) و از پیشگامان تجدد در ادبیات فارسی بود. ایرج میرزا در قالبهای گوناگون شعر سروده و ارزشمندترین اشعارش مضامین انتقادی، اجتماعی، احساسی و تربیتی دارند. شعر ایرج ساده و روان و گاهی دربرگیرنده واژگان و گفتارهای عامیانه است و اشعار او تأثیر عمیقی بر شعر دوره مشروطیت گذاشت.
شعر خوانی: تو ای ایزدی مرز ایران من
خدایا به خورشید گیتیفروز به پرتو فشانیش در نیمروز
گیتیفروز: فروزندهی جهان، روشن کنندهی جهان پرتو: نور، روشنایی
نیمروز: وسط روز، وقت ظهر(نام باستانی سرزمین سیستان) پرتوفشانی: نورافشانی
خدایا تو را به خورشید جهانتاب و به نورافشانیاش به هنگام ظهر سوگند میدهم.
جهان را سراسر ز لفظ دری عطا کن نشاطِ زبانآوری
جهان را سراسر: سراسرِ جهان را لفظ دری: زبان درباری ایران، زبان فارسی
نشاط: شادمانی لفظ: زبان زبانآوری: سخنوری، بلاغت
سراسرِ جهان را با زبان فارسی نشاط و سرزندگی سخنوری عطا کن.
فزون کن به عالم شکر خند را روایی ده این پارسی قند را
فزون کن: زیاد به کار ببند شکر خند: ترکیب وصفی مقلوب(خندهی شکر) روایی: رواج، گسترش پارسی قند: قندِ زبان پارسی(اضافهی تشبیهی)
خندههای شکرین را در دنیا افزون کن و قند زبان پارسی را رواج و گسترش بده.
خدایا به گردان سپهر بلند به مردان صاحب دل دردمند
گردان: گردنده، چرخان سپهر: آسمان صاحبدل: عارف، آگاه
خدایا به آسمان بلندِ گردنده و به انسانهای آگاه و دردمندت قسم میدهم.
همه مردم از لطفت ای بینیاز عزیزند و آزاده و سرفراز
عزیز: گرامی، ارجمند آزاده: وارسته سرفراز: سربلند
ای خداوند بینیاز! مردم به لطف تو گرامی و وارسته و سربلند هستند.
به جانند و دل در پی راستی گریزندهاند از کژی کاستی
به جانند و دل: با جان و دل در پیِ راستی: به دنبال درستکاری و صداقت گریزنده: فراری، گریزان
گژی: ناراستی، کجروی کاستی: تنبلی، سستی، کاهلی
با جان و دل به دنبال درستکاری و صداقتاند و از ناراستی و کجرویها گریزاناند.
پیامآور صلح و مهرند و داد جهان را بدین گونه خواهند شاد
داد: عدل و انصاف مهر: دوستی، محبّت
مردمی که پیام آور صلح و محبّت و انصاف و عدالتاند و به این گونه دنیا را شاد میخواهند.
تو ای نازنین میهن ای خاک پاک زانوار حق چهرهات تابناک
انوار: ج مکسّر نور تابناک: درخشان، روشن
ای خاکِ پاکِ وطن و ای میهنِ نازنین! چهرهات از نورِ خداوند روشن باد.
دو دست نیایش بر آرم فراز چنین خواهم از حق به راز و نیاز
نیایش: دعا، راز و نیاز برآرم فراز: بالا میآورم، بلند میکنم
دو دستِ دعا را به آسمان بلند میکنم و با راز و نیاز از خداوند پنین میخواهم.
سر سرفرازش به خورشید سای به شادان دلش شادی جانفزای
سرفراز: سربلند به خورشید سای: به خورشید برسان سای: بُنِ مضارع از ساییدن
سرِ با افتخارش را به خورشید برسان و به دلِ شادش شادی جان را بیفزای.
سپس روکنم سرخوش ازشهدِ عشق به ایران وگویم بدین مهد عشق
شهدِ عشق: اضافهی تشبیهی(عشق در شیرینی به شعر تشبیه شدهاست). سرخوش: سرمست، شادمان
شهد: عسل، انگبین بدین: به این مهدِ عشق: اضافهی تشبیهی(مهد: گاهواره) عشق به گهواره تشبیه شده است که بسیار آرامش بخش است. با بیت بعدی موقوفالمعانی است.
بعد در حالی که از شیرینی عشق سرخوش و سرمست بودم، به ایران رو میکنم و به این گهوارهی عشق میگویم:
ایا گاهوار عزیزان من تو ای ایزدی مرز ایران من
ایا: منادا(ای) گاهوار: گهواره ایزدی مرز: مرز و بوم خدایی با بیت بعدی موقوفالمعانیاست.
ای گاهوارهی عزیزانِ من! و ای مرز و بومِ خداوندی!
جهان تاجهان است آباد باش بر و بوم مردان آزاد باش
آرزو میکنم تا جهان برقرار است آباد و خرّم و سرزمین مردمان وارسته باشی!
حسنابراهیم حبیبی (زاده ۱۳۱۵ در تهران) وزیر ارشاد دولت بازرگان ، وزیر علوم و آموزش عالی و پس از آن وزیر دادگستری دولت میرحسین موسوی و معاون اول اکبر هاشمی رفسنجانی و دولت اولِ سیدمحمد خاتمی در ایران بود. وی هماکنون رئیس بنیاد ایران شناسی است. وی ازجمله حقوقدانانی بود که پس از انقلاب ایران، پیشنویس متن قانون اساسی را با استفاده از قوانین اساسی سایر کشورها تهیه کرد.
گروه کلمات املایی درس نوزدهم
کمالالملک- اغلبِ نزدیکان- مؤدّب و فروتن- منظرهی حیرتافزا- فوقالعاده ناتوان- بلند قامت- رفقای صمیمی- ایّامِ طفولیّت- شکوه و شکایت- تشتّت آرا- اغراض گوناگون- نظریّات ناموافق- التهابِ جامعه- اُنس و دوستی- تحمّلِ جنجال- رجحان و برتری- شکوه و تجمّل- معامله و معاوضه- ایرادها و نواقص- حُبّالوطن- جمعِ مکسّر- پایه و اساس- اثاث و لوازم خانه- اظهار عقیده- وظیفهی نگاهبانی- نشانهی قلّاب- پشتوانهی موفّقیّت.
داستان
اول مسئله را پیدا کنید: مايكل، راننده اتوبوس شهري، مثل هميشه اول صبح اتوبوسش را روشن كرد و در مسير هميشگي شروع به كار كرد. در چند ايستگاه اول همه چيز مثل معمول بود و تعدادي مسافر پياده مي شدند و چند نفر هم سوار مي شدند. در ايستگاه بعدي، يك مرد با هيكل بزرگ، قيافه اي خشن و رفتاري عجيب سوار شد.. او در حالي كه به مايكل زل زده بود گفت: «تام هيكل پولي نمي ده!» و رفت و نشست. مايكل كه تقريباً ريز جثه بود و اساساً آدم ملايمي بود چيزي نگفت اما راضي هم نبود. روز بعد هم دوباره همين اتفاق افتاد و مرد هيكلي سوار شد و با گفتن همان جمله، رفت و روي صندلي نشست و روز بعد و روز بعد... اين اتفاق كه به كابوسي براي مايكل تبديل شده بود خيلي او را آزار مي داد. بعد از مدتي مايكل ديگر نمي تواست اين موضوع را تحمل كند و بايد با او برخورد مي كرد. اما چطوري از پس آن هيكل بر مي آمد؟ بنابراين در چند كلاس بدنسازي، كاراته و جودو و .... ثبت نام كرد. در پايان تابستان، مايكل به اندازه كافي آماده شده بود و اعتماد به نفس لازم را هم پيدا كرده بود. بنابراين روز بعدي كه مرد هيكلي سوار اتوبوس شد و گفت: «تام هيكل پولي نمي ده!» مايكل ايستاد، به او زل زد و فرياد زد: «براي چي؟» مرد هيكلي با چهره اي متعجب و ترسان گفت: «تام هيكل كارت استفاده رايگان داره.»
پيش از اتخاذ هر اقدام و تلاشي براي حل مسائل، ابتدا مطمئن شويد كه آيا اصلاً مسئله اي وجود دارد يا خير؟
